دیشب صدای تیشه فلک در بیستون پیچید و سرزمین مادری ام که هنوز پیکر تکه تکهاش از جنگ التیام نیافته ، زلزله ویرانش کرد. دیشب آوای غمگین (ڕۆڵه ڕۆ)و (لاواندن) مادران وپدرانی که کودکانشان را از زیر آوار بیرون می کشیدند گوش بیستون و "پڕئاو" را کر کرد. ناله غمگین "مۆر" و "شیوهن" و "چهمهری" از کرمانشاه،گیلانغرب،سرپل ذهاب،شاباد، داڵاهو و شهرها و روستاهای این خطه زجر کشیده بار دیگر به آسمان بلند شد. سرزمینم .... پیکر زخمی ات حرفهای ناگفته زیاد دارد. باز هم بنال سرزمینم. بنال دیار شیرینم. بنال شاید با فریادی که از دل بر می آوری فلک بر خود بلرزد و عرش به ناله درآید. سر پل ذهاب ،توکه تاریخ را در خود می پروری اینک این زخم را نیز به قلب زخمی ات بسپار. دیشب تمام اشکهایم را سیل کردم و از آسمان غمگینت باریدم تا شاید زخمهایت که از دیرباز تاکنون آماس کرده کمی التیام یابد. همیشه من سر به شانه ات می گذاشتم تا آرام بگیرم،اینک تو سر به شانه من بگذار ،اینک تو ببار،اینک تو زخمهایت را فریاد بزن،اینک تو دردهایت را شرحه شرحه بگو. دیار غمگینم این غم را هم تاب می آوری،میدانم! مثل تمام دردها و زخمهایی که بر دل داری.... کردستانم تسلیتم را بپذیر و سر بر شانه هایم بگذار، امروز من بیستون تو خواهم بود.
|